آش شله قلمکاری به نام رفراندم !!!


این روزها حقایقی از میان گفته های کاندیدهای ریاست جمهوری آشکار می شود که تا کنون از زبان دولتمردان شنیده نشده بود. هر یک ماجرایی را افشا می کنند که سعی دارند با تکیه بر آن صداقت خود را نشان داده و خود را از آن اتفاق مبری بدانند. در حالیکه در زمان وقوع حادثه از طرف آنها سکوت اختیار شده و به نفع عاملین حادثه زبان در کام فرو داده بودند. "رئیسی، رضایی، جلیلی، مهرعلیزاده، همتی، زاکانی، قاضی زاده هاشمی".

همان طور که در آمریکا شاهد مبارزه انتخاباتی کاندیدهایی بودیم که به نظر می آمد شخصیت هایی عاری از توان مدیریت یک کشورند، در این جا هم این هفت نفر و تلاش شان برای اقناع مردم برای ریختن رای به نفع آنها شبیه طنز شده است. زیرا هر کدام از این هفت نفر هیچ کارنامه ی درخشانی در سایر پست های پیش از این نداشته اند و آنقدر در این سال ها عرصه اقتصادی و معیشیت را برای مردم تنگ کرده اند که اطمینان از مردم سلب شده است.

تا امروز فکر می کردم شنیدن حرف های این آقایان بیهوده است. اما به این نکته دقیق نشده بودم که نکاتی که در حواشی سخنانشان یادآور ناتوانی دولت و حکومت و دیگر شاخه های وابسته به آن هاست را می توان همینجا پیدا کرد. شمارش معکوس برای روز انتخابات آغاز شده است. در میان این هفت نفر، رسانه ی حکومتی تلاش زیادی را در سال های پیش از انتخابات برای برجسته کردن رئیسی کرده است. او بدون استعفا از قوه ی قضاییه به سفرهای استانی می رود و از حداکثر توان خود برای مثبت جلوه دادن قوه قضاییه و اقدامات خود، در از بین بردن فساد، نشان داده است و تلویزیون هم تمام و کمال این اقدامات را پوشش خبری داده و می دهد.

چیزی که برای من جالب است سرنوشت حسن روحانی پس از پایان دوره ریاست جمهوری اش است. روسای جمهوری سرنوشت و عاقبت خوبی در این مملکت نداشته اند و هر کدام به سرنوشتی دچار شده اند. روسایی که یا ترور و کشته شدند و یا محدود و محصور و خانه نشین و ممنوع التصویر! برای همین جالب است که زنده باشم و روزهای پس از این ِحسن کلیدساز را شاهد باشم. 

نارضایتی بین اقشار مردم دیده می شود و هر گاه سخنی و انتقادی به راه باشد همه به جمع منتقدین حکومت و دولت می پردازند اما هر گاه کسی وعده و وعیدی بدهد و احتمال اینکه در آینده به منصبی برسد، به دنبال او حرکت می کنند که از خوان آن صاحب منصب بی بهره نمانند و صاحب امتیاز شوند. کسانی که از کاندیدهای شورای شهر حمایت می کنند چه انگیزه ای دارند؟ کسانی که فکر می کنند توانایی حضور در انتخابات را دارند وارد عمل می شوند که هر چه بهتر به سفره بیت المال نزدیک شوند و راه های دست درازی را فرابگیرند و عده ی دیگری که شرایط حضور مستقیم را ندارند تلاش می کنند با حمایت از فرد و افرادی، آینده کاری و میانبرزدن ها و دورزدن ها و دیگر فسادها را برای خود مهیا کنند.

دزدی ها آنقدر آشکار و بی پرده شده که دیگر کسی ترسی به دل راه نمی دهد و امثال طبری در صحن دادگاه همه را با گفتن اینکه املاک لواسان را دوستانش به او هدیه داده اند و اگر هم چنین دوستانی دارید، بسم الله! به تمسخر می گیرند. 

اعداد و رقم های اختلاس و دزدی آنقدر بزرگ است که شنونده را مات و مبهوت می گذارد. و به این فکر می اندازد که وقتی در نظام بانکی برای حداقل وام دریافتی هزار و یک بگیر و ببند و ضامن درخواست می کنند و مشتری بانکی را به استیصال می کشانند، چطور رقم های نجومی را بدون سند و پشتوانه معتبر در اختیار یک فرد حقیقی و یا حقوقی می گذارند؟ و هزار و یک سوال دیگر از این دست در مورد این گونه فسادها که همواره پرسیده می شود اما کسی جوابگو نیست و اگر باشد و فرد متخلف دستگیر شود به زودی آزاد و یا متحمل حبس و جریمه های سبک می شود.

یک حکومت دینی که بعد از چهل سال تلاش برای نشان دادن چهره ای مثبت، حال نقاب از چهره اش افتاده است و سران آن به غیر از فساد و رکود و به قهقرا کشاندن کشور ارمغان دیگری برای این خاک و مردمش نداشته اند. آنقدر که در ناامیدوارترین روزهای خود، برای آینده ای بهتر و روشن تر قرار داریم.


نظرات

  1. میزان، درد ملت است که دیگر از کارد و استخوان گذشته!...

    پاسخحذف
  2. جالب این‌جاست که توی این ساختار با افشاگر جرم و فساد سخت‌تر و شدیدتر برخورد می‌شه تا با خود مجرم و فاسد. توی افشاگری‌های مختلف، از حساب‌های قوه قضائیه تا تصویربرداری از خشونت پلیس تا فیلم گرفتن از موشک خوردن هواپیما تا انتشار اسناد زمین‌خواری شهرداری ووو...‌ اونی که استنتاخ می‌شه و باید صد جا جواب‌گو باشه نه اون مجرم، بلکه کسی هست‌ش که جرم رو آشکار کرده. و این هیچ معنایی نداره مگر یه چیز: این‌که قوه نظارتی خودش تا خرتناق توی فساد و جرم فرو رفته و ناظران‌ش نزدیک‌ترین روابط رو با فاسدترین افراد دارند. این موضوع رو در دوران سربازی وقتی متهمان مالی سنگین رو به دادگاه و دادسرا می‌بردم با گوشت و خون‌م حس کردم. وقتی که قاضی یا بازپرس من رو می‌فرستاد بیرون و با متهم خلوت می‌کرد و بعد از برگشتن می‌دیدم یه وثیقه خیلی سبک براش بریده و طرف بدون این‌که حتی یه روز زندان بره، آزاد می‌شد.
    چنین فرهنگی رو توی کوچک‌ترین سازمان‌ها هم می‌شه دید که با افرادی که فساد رو آشکار می‌کنند، برخوردای بدی می‌شه و برچسبای پاچه‌مال و خبرچین و دستمال زن و عقده‌ای و... به‌شون می‌زنند. انگار پرده‌پوشی اشتباهات و زشتی‌ها و فسادها توی تار و پود فرهنگ‌مون نفوذ کرده. فرهنگی که فساد پروره و فاسد رو با دست و پا و با عرضه و زرنگ معرفی می‌کنه.
    به باور بنده با بدترین شرایط اقتصادی هم می‌شه کنار اومد، به شرطی که احساس بی‌عدالتی وجود نداشته باشه و من ببینم که به خود خلیفه و وابستگان‌ش هم به اندازه من فشار وارد می‌شه، که چنین نیست. منشا عدالت هم یه قوه نظارتی فعال، مستقل و بدون تعارفه که این‌جا خبری ازش نیست.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. توی چندین پیج از طرف خبرنگاران خارج از کشور به موضوع اسپانسرهای انتخاباتی تک تک کاندیدها پرداخته شده و جالبه که بقول تریبون های داخلی،محبوب ترین کاندید دارای فاسدترین اسپانسرها در بین بقیه ست و خب خیلی راحت میشه رابطه بین جایگاه های هر دو طرف رو با چشم غیرمسلح هم دید!

      حذف
    2. ماجرای شرط بستن روی اسبیه که همه می‌دونند برنده است. واسه همین همه تلاش‌شون بالاتر بردن مبلغ شرطه که بعد برنده شدن پول بیش‌تری به جیب بزنند.

      حذف

ارسال یک نظر